«منصور» قهرمان واقعی است نه سوپرمن تخیلی
تاریخ انتشار: ۵ آذر ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۷۷۶۷۶۲
قهرمان «منصور» با بازی درخشان محسن قصابیان میهنپرست و مسئولیتپذیر است؛ از منصب خود کیسه ندوخته و از اعتبار و سرمایه شخصی خود هم برای پیشبرد امور بهره میبرد.
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، فیلم سینمایی «منصور» به تهیهکنندگی جلیل شعبانی و از تولیدات موسسه هنری رسانهای اوج که از نوزدهم آبان امسال روی پرده رفته، نخستین تجربه کارگردانی سیاوش سرمدی در ساخت فیلم بلند است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حالا او در اولین تجربه سینمایی خود سراغ یکی از فرماندهان عالیرتبه و فقید ارتش رفته تا با نمایش برشی از زندگی او بر پرده سینما، یک قهرمان ملی را به مخاطب معرفی کند. «منصور» داستان زندگی شهید تیمسار منصور ستاری را روایت میکند که از سال ۱۳۶۵ تا زمان شهادتش در سال ۱۳۷۳ فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.
محور بودن یک شخصیت واقعی در تاریخ معاصر همچون سایر آثار مشابه، کار را برای سازندگان این فیلم سخت کرده است. در سینمای ما چنین فیلمهایی زیاد ساخته نشدند و جسارت سرمدی در نخستین تجربه سینماییاش در این قالب ستودنی است. او در این فیلم به سراغ شخصیتی رفته که شاید نامش به واسطه نامگذاری اماکن و خیابانها به گوش مردم آشنا باشد، اما کمتر کسی با زندگی و زمانه او آشنایی دارد و حالا قرار است از دریچه دوربین سرمدی این آشنایی و همدلی شکل بگیرد.
هسته اصلی «منصور» و خط داستانی آن بر مبنای تلاش شهید ستاری برای تقویت توان و امکانات نیروی هوایی در بحبوحه جنگ تحمیلی است. او در شرایط جنگ و تحریم وقتی با کمبود هواپیما مواجه میشود پروژه تعمیر و ساخت هواپیمای جنگی را در نیروی هوایی را راه اندازی میکند و در این جریان با کارشکنیهایی مواجه میشود که خط داستانی «منصور» را شکل میدهند.
«منصور» قهرمان واقعی است، سوپرمن تخیلی نیست!
شخصیتپردازی و درک درست از تحلیل کاراکتر از نقاط قوت این فیلم است و باعث شده تا سرمدی در خلق یک قهرمان کامیاب باشد. فیلمساز سعی کرده تا بیتوجه به کلیشه «بیان پیامهای گلدرشت از زبان قهرمان همه چیزدان» شخصیت واقعی از شهید ستاری ارائه دهد. فردی که میتواند در عین اقتدار و گاه لجباز بودن، برای سربازانش همچون پدری دلسوز باشد. فرماندهی که نگران سلامتی و کیفیت غذای سربازان صفر است و در همان حال با افسری که در ساعت اداری سرکلاس اخلاق در نمازخانه نشسته به تندی برخورد میکند
قهرمان «منصور» با بازی درخشان محسن قصابیان میهنپرست و مسئولیتپذیر است؛ از منصب خود کیسه ندوخته و از اعتبار و سرمایه شخصی خود هم برای پیشبرد امور بهره میبرد.
او در مواجهه با همسر، همکاران و مردم مهربان است، اما در مقابل نماینده دادستانی و نمایندگان مجلس و دلالان که سنگ جلوی راهش میاندازند تند، قاطع و جدی است. حتی در یک سکانس نماینده دادستان را که با اجرای حکمش در حال سنگاندازی است تهدید میکند و نشان میدهد با کسی شوخی ندارد. اما در اغلب سکانسها با همان قیافه خشک و رسمی، لحنی مهربانی دارد که با تکیهکلام «باباجان» بر دل مینشیند؛ او همان کسی است که در خانه همچون پسربچهای معصوم عاشق ماکت ماشین و هواپیما است. به همسرش «حمیده» (لیندا کیانی) احترام میگذارد و حتی میتوان گفت از او حساب میبرد، اما وقتی همسرش از او میخواهد سربازی را برای کاری بیرون بفرستد یا از او درخواست وام سنگین دارد به روشنی با او مخالفت میکند.
هنر سرمدی آنجاست که شهید ستاری را با تمام خصوصیات اخلاقی و رفتاریاش به گونهای نمایش داده که قهرمانی خیالی نیست، بلکه شخصیتی ملموس و زمینی است. فیلمساز سعی نکرده تا ستاری را یک سوپرمن معرفی کند؛ بنابراین راوی ناکامیها و ضعفهای او نیز هست. همین هم موجب میشود تا مخاطب با او همدل شود. حتی سماجت او در پیگیری امور با وجود مخالفتها نیز به کمک روایت منطقی داستان آمده است.
نکته مثبت دیگر این فیلم پرهیز از شعاردادن است؛ با اینکه موضوع خودباوری شاید محوریترین موضوع این فیلم است و همین میتوانست این فیلم را به شعارزدگی دچار کند، اما منصور از این دام رسته تا شاهد دیالوگهای شعاری یا دادن بیانیه سیاسی در این فیلم نباشیم.
درخشش از صحنه اجرا تا پرده نقرهای
محسن قصابیان در نقش اصلی فیلم، درخشیده است. قصابیان بازیگر، نویسنده و کارگردان تئاتر، سینما و تلویزیون است که در سالهای اخیر با کارگردانی فیلم سینمایی «نیوکاسل» اسمش بر سر زبانها افتاد. او در دهه هفتاد تجربه اجرای چند برنامه تلویزیونی از جمله مسابقه تلاش را نیز در کارنامه خود دارد. با این حال او سبقهای درخشان در بازیگری، کارگردانی و داوری جشنوارههای تئاتر دارد که نام او را به عنوان یک هنرمند شناخته شده تئاتر مطرح کرده است.
قصابیان با وجود حضور در ۹۵ درصد از مدت زمان فیلم، مخاطب را از تماشای خود خسته و دلزده نمیکند. در حالی که این حجم از حضور یک بازیگر در یک فیلم میتوانست به پاشنه آشیل این فیلم بدل شود، اما قصابیان آن را به نقطه قوت فیلم بدل کرده است. او به اندازه بازی میکند و بازیاش به باورپذیری این نقش کمک میکند. بازی رئالیستی او، ریتم لحن و حرکات بدن او بدون اغراق متناسب با شخصیت اصلی فیلم تعریف شده است. در مجموع قصابیان با گریمی تقریبا سنگین در نقش یک فرمانده ارتش خوب ظاهر شده است و احساسات شهید ستاری از غم، تردید، عصبانیت و شادی و تنشهای روحی او را به خوبی به بیننده منتقل میکند.
پایانی که میتوانست شیکتر باشد
شاید مهمترین نقطه منفی فیلم منصور، پایانبندی آن باشد. ما در این فیلم شهید ستاری را در اغلب سکانسها فردی محکم و خوش لباس، شیک و آراسته میبینیم، فردی که کت و شلوار میپوشد و دستمال گردن میبندد، اما پایان فیلم زیبنده چنین قهرمانی نیست. قهرمان فیلم در سکانس نهایی با لباس بیمارستان، سست و ناتوان نشسته بر ویلچر در تصویری مخالف آنچه از ابتدای فیلم به نمایش درآمده ظاهر میشود و تصویر نهایی که از یک قهرمان ملی بر ذهن مخاطب نقش میبندد با تصویری که در طول فیلم دیده متفاوت است.
پایانبندی فیلم به گونهای است که گویی فیلمساز به ناگهان تصمیم به پایان آن گرفته است و در جایی که مخاطب انتظار ندارد فیلم تمام میشود. درست در جایی که هنوز مخاطب منتظر ادامه قصه است، داستان به پایان میرسد. در حالی که وقتی قرار است این فیلم روایتگر زندگی یک قهرمان ملی باشد میتوانست این سکانس را در میانه داستان بنشاند تا فیلم با قهرمانی ایستاده و همانقدر جذاب و محکم که از ابتدای فیلم به تصویر کشیده شده به پایان برسد.
منبع: خبرگزاری دانشجو
کلیدواژه: فیلم منصور محسن قصابیان شهید ستاری شهید ستاری یک قهرمان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۷۷۶۷۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چه افرادی امام صادق(ع) را شهید کردند؟
امروز، شنبه -۱۵ اردیبهشت- مصادف با ۲۵ شوال و سالروز شهادت امام جعفر صادق (ع) است؛ امامی که به شیخ الائمه و رئیس مذهب شیعه شناخته میشود و سالها به تربیت شاگردانی پرداخت که جهانیان از علم دانشمندان اسلامی انگشت به دهان ماندند.
این روزها که زائران بیت الله الحرام پس از ۹ سال انتظار برای به جا آوردن عمره مفرده عازم مکه شده اند، در مدینه خدمت پیامبر اکرم (ص) رسیده و در حرم بقیع به زیارت حضرت صادق (ع) و ائمه بقیع میروند. در زیارت امین الله که برای امامان معصوم وارد شده، از خدا میخواهیم که ما را عاشق برگزیده دوستانش یعنی ائمه قرار دهد و در ادامه از پروردگار میخواهیم ما را از اخلاق دشمنانش دور بدارد و در برخی زیارتنامهها به امام عرض میکنیم که «من با کسی در صلح و آرامشم که با شما از در دوستی و سلامت درآید و با هر کسی در جنگ و دشمنی هستم که با شما در جنگ است»؛ به ویژه کسانی که کمر به قتل شما بسته اند.
در برخی روایات نیز به نقل از ائمه معصومین آمده که «ما منا الا مقتول او مسموم.» هر یک از ائمه به شهادت رسیدند و هیچکدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفتند. اگر در مظلومیت امام صادق (ع) اشک میریزیم و در شهادت آن حضرت گریه میکنیم، باید بدانیم چه کسانی آن حضرت را به شهادت رساندند و چه ویژگیهایی داشتند تا تکلیف خود را با آنان مشخص و صف خود را از آنان جدا کنیم.
آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن با دوازدهمین سال از حکومت ابوجعفر منصور (المنصور بالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است. در واقع آن حضرت از آغاز ولادت تا هنگام شهادت، حکومت جائرانه ۱۰ نفر از امویان به نامهای عبدالملک پسر مروان، ولید پسر عبدالملک (ولید اول)، سلیمان پسر عبدالملک، عمر پسر عبدالعزیز، یزید پسر عبدالملک (یزید دوم)، هشام پسر عبدالملک، ولید پسر یزید (ولید دوم)، یزید پسر ولید (یزید سوم)، ابراهیم پسر ولید و مروان پسر محمد و دو تن از عباسیان یعنی سفاح و منصور را تحمل کردند.
اگرچه دومین خلیفه عباسی از نوادگان عباس بن عبدالمطلب بود و ساخت شهر بغداد به دستور او انجام گرفت ولی نباید فراموش کنیم که در دوره خلافت او، قیامهای متعددی از جمله قیام نفس زکیه رخ داد و به دستور او بسیاری از سادات حسنی زندانی شده و به شهادت رسیدند و در نهایت امام صادق (ع) به دستور او به شهادت رسید.
حجت الاسلام مهدی پیشوایی که در دوران کرونا دار فانی را وداع گفت، در کتاب سیره پیشوایان نوشت: ابوجعفر منصور از تحرک و فعالیت سیاسی امام صادق (ع) سخت نگران بود. محبوبیت عمومی و عظمت علمی امام بر بیم و نگرانی او میافزود. به همین جهت هر از چندی به بهانهای امام را به عراق احضار میکرد و نقشه قتل او را میکشید ولی هر بار به نحوی خطر از وجود مقدس امام برطرف میشد. منصور شیعیان را در مدینه به شدت تحت کنترل و مراقبت قرار داده بود، به طوری که در مدینه جاسوسانی داشت که کسانی را که با شیعیان امام صادق رفت وآمد داشتند، گردن میزدند.
این پژوهشگر تاریخ اسلام افزود: امام، یاران خود را از نزدیکی و همکاری با دربار خلافت باز میداشت. روزی یکی از یاران امام پرسید «برخی از ما شیعیان گاهی دچار تنگ دستی و سختی معیشت میگردد و به او پیشنهاد میشود که برای اینها (بنی عباس) خانه بسازد، نهر بکند (و اجرت بگیرد)، این کار از نظر شما چگونه است؟» امام فرمود «من دوست ندارم که برای آنها (بنی عباس) گرهی بزنم یا درِ مشکی را ببندم، هرچند در برابر آن پول بسیاری بدهند. زیرا کسانی که به ستمگران کمک کنند، در روز قیامت در سراپردهای از آتش قرار داده میشوند تا خدا میان بندگان حکم کند».
پیشوایی افزود: امام، شیعیان را از ارجاع مرافعه به قُضات دستگاه بنی عباس نهی میکرد و احکام صادر شده از محکمه آنها را شرعاً لازم الإجرا نمیشمرد. امام هم چنین به فقیهان و محدثان هشدار میداد که به دستگاه حکومت وابسته نشوند ومی فرمود: فقیهان اُمَنای پیامبرانند، اگر دیدید به سلاطین روی آوردند (و با ستمکاران دمساز و همکار شدند) به آنان بدگمان شوید واطمینان نداشته باشید.
امام صادق (ع) همواره از منصور دوانیقی دوری میگزید و استاد پیشوایی با اشاره به یک روایت در این زمینه نوشت: روزی منصور به امام صادق (ع) نوشت «چرا مانند دیگران نزد ما نمیآیی؟» امام در پاسخ نوشت «ما (از لحاظ دنیوی) چیزی نداریم که برای آن از تو بیمناک باشیم و تو نیز از جهات اُخروی چیزی نداری که به خاطر آن به تو امیدوار شویم. تو نه دارای نعمتی هستی که بیاییم به خاطر آن به تو تبریک بگوییم و نه خود را در بلا و مصیبت میبینی که بیاییم به تو تسلیت دهیم، پس چرا نزد تو بیاییم؟!» منصور نوشت «بیایید ما را نصیحت کنید» که امام پاسخ داد «اگر کسی اهل دنیا باشد، تو را نصیحت نمیکند و اگر هم اهل آخرت باشد، نزد تو نمیآید!»
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب سیری در سیره ائمه اطهار (ع) درباره احضار امام ششم (ع) به مرکز خلافت نوشت: منصور گاهی با امام صادق (ع) سخت میگرفت و گاهی آسان. ظاهرا هیچ وقت حضرت را به زندان نبرد ولی خیلی از اوقات ایشان را تحتنظر قرار میداد. یک دفعه ظاهرا دو سال حضرت را در کوفه تحتنظر قرار داد و چندین بار امام را احضار کرد و فحاشی و هتاکی نمود که «میکشمت، گردنت را میزنم؛ تو علیه من تبلیغ میکنی و مردم را بر علیه من میشورانی...».
عبداللّه بن فضل بن ربیع از پدرش (وزیر دوره عباسی) نقل کرده است: منصور، در سال ۱۴۷ سفر حج کرد و بعد به مدینه رفت و به ربیع گفت «کسی را به دنبال جعفر بن محمّد بفرست تا او را با رنج و عذاب نزد ما بیاورد. خدا مرا بکشد، اگر من او را نکشم!» ربیع چنان وانمود کرد که فراموش کرده است. دوباره منصور تکرار کرد و ربیع هم باز خود را به غفلت زد. این بار منصور نامه تندی به ربیع نوشت و به او پرخاش کرد و فرمان داد که کسی را بفرستد تا جعفر بن محمّد را بیاورد.
زمانی که امام صادق (ع) وارد شد، منصور شروع به تهدید آن حضرت کرد و سخنان درشت به زبان آورد و گفت «ای دشمن خدا! مردم عراق تو را رهبر خود دانسته و زکات مالشان را برای تو میفرستند و تو از سلطنت من سرپیچی میکنی و در پی آشوب و غائله هستی، خدا مرا بکشد که اگر من تو را نکشم!»
زمام داران بنی امیه میکوشیدند تا به هر شکلی مردم را از مکتب اهل بیت (ع) دور نگه داشته، میان آنان و پیشوایان بزرگ اسلام فاصله ایجاد کنند و به این منظور مردم را به مفتیان وابسته به حکومت وقت یا حداقل فقیهان سازشکار و بی ضرر رجوع میدادند. زمام داران عباسی نیز با آن که در آغاز کار، شعار طرفداری و حمایت از بنی هاشم را دستاویز رسیدن به اهداف خویش قرار داده بودند ولی پس از آن که جای پای خود را محکم کردند، همین برنامه را در پیش گرفتند.
خلفای عباسی همانند امویان، پیشوایان بزرگ خاندان نبوت را که جاذبه معنوی و مکتب حیات بخش آنان مردم را شیفته و مجذوب خود ساخته و به آنان بیداری وتحرک میبخشید، برای حکومت خود کانون خطر تلقی میکردند و از این رو کوشش میکردند به هر وسیلهای که ممکن است، آنان را در انزوا قرار دهند که این موضوع، در زمان امام صادق (ع) بیش از هر زمان دیگری به چشم میخورد.
در عصر امام ششم حکومتهای وقت به طور آشکارا تلاش میکردند تا افرادی را که خود مدتی شاگرد مکتب آن حضرت بودند، در برابر مکتب امام بر مسند فتوا و فقاهت نشانده و مرجع مردم معرفی کنند، چنان که ابن ابی ذئب و مالک بن انس را بر مسند فتوا نشاندند.
منصور ملعون پس از به شهادت رساندن حضرت صادق (ع) تصمیم گرفت تا جانشین آن حضرت را نیز به قتل برساند و لذا وقتی توسط محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه از شهادت امام صادق (ع) آگاه شد، طی نامهای به وی نوشت «اگر جعفر بن محمد شخصی را جانشین خود قرار داده، او را احضار کن و گردنش را بزن!» طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید که «جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از خلیفه وقت، منصور دوانیقی! محمد بن سلیمان یعنی فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده! عبدالله بن جعفر بن محمد که برادر بزرگ امام کاظم (ع) بود، موسی بن جعفر (ع) و حمیده همسر آن حضرت».
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند و منصور که هرگز تصور نمیکرد با چنین وضعی روبرو شود، فوق العاده خشمگین شد و فریاد زد «اینها را نمیشود کشت!» این وصیت نامه امام صادق (ع) یک حرکت سیاسی بود. زیرا آن حضرت از قبل امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی امام کاظم (ع) را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی از آنجا که از نقشههای شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت، برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی کرده بود.
منبع: ایرنا
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی